ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

«مادرنوشت»

این یعنی که بزرگ شدی

وقتی می خوام نماز بخونم همین که چادر رنگی مو سرم می کنم با یک ذوقی نگاهم می کنی و به سمتم میای چون نماز خوندن من برات تبدیل به یک بازی شده، می پری میای به سمت من مهرمو بر می داری گاهی تو دهنت می کنی البته می دونی که نباید بکنی چون با خنده و یواشکی این کارو می کنی، بعدش که من می خوام برم سجود مهرو می زاری، من سرمو برمی دارم، مهرو بر می داری باز با عجله دوباره مهرو می زاری ، خیلی با مزست حرکاتت. البته خدا خودش قبول کنه این نماز خوندن مارو . خوب این یعنی که بزرگ شدی. وقتی تو مهمونی وسط جمع تو سالن می شینی زمانی که احساس می کنی بهت کم توجه می شه، بلند می گی دس، دس خودتم دست می زنی و بلند می خندی ؛ بعد همه با هم می گن دست دست دست و همه دست می ...
29 آبان 1393

روزهای ناب من

روزهای مادرانه من حس های خیلی غلیظی داره، همه چیز خیلی پر رنگه، یعنی یک جورایی خوشحالی های خیلی عمیق، لذت های وصف نکردنی، از یک طرف کار های زیاد، خستگی روانی و جسمی که قبل از مادر بودنم تجربه نکردم. با همه خستگی که دارم که البته همیشگی نیست و دربعضی از روزهاست باز هم این روزهای رنگارنگمو دوست دارم خیلی شیرینه، هر روز یک کار جدید، یک پیشرفت... دیروز نشسته بودم ستیا داشت خیار میخورد البته فقط می جوه و بعد بیرون می ده بهش گفتم خیار می خوری به منم می دی، بعد دیدم داره بهم تعارف می کنه که بخورم، خیلی حس خوبی بود احساس کردم چه قدر حرف ها رو می فهمه. یک کار اجتماعی قشنگ... یعنی وجود منو نیاز منو درک کرده  هر وقت از دور بهش می گم بیا بغلم...
28 آبان 1393

هر کودک موجودی منحصر به فرد و یگانه

تا حالا به ویژگی های کودکتون فکر کردین؟ این که چه جور بچه ایه؟ ساکته، خجالتیه، پرجنب و جوشه، اجتماعیه، شاده کنجکاوه؟؟ و .... درسته که محیطی که بچه ها توش بزرگ می شن خیلی روشون تاثیر داره اما شما هم این باور رو دارین که بچه ها یک سری از ویژگی هاشونو از همون اول تولد با خودشون دارند؟یعنی ترکیبی از وراثت و محیط هر کودکی ویژگی های خاص خودشو داره و منحصربه فرده و این تفاوت زمانی بیشتر به چشم میاد که اون کودک در کنار یک یا چند تا کودک دیگه قرار بگیره بعد اونجا تو بازی شون متوجه می شین که فرزندتون کمرویه یا زورگویه یا مثلاً لجبازه و ... مخصوصا الان که اکثر بچه ها تک فرزند هستند، خیلی از خصلت ها رو نمی شه به تنهایی شناخت ولی وقتی درکنار هم سن و سا...
16 آبان 1393

محرم اومده

زیباترینم سلام، همین الان توی بغل من مشغول شیر خوردنی و یک جورایی خمار.  توی ماه دهم هستیم، و فعالیتت خیلی زیاد شده و متقابلا خوابت توی روز خیلی کم.  من هم زمانم رو توی روز فقط به شما اختصاص می دم . شوهرجان و درس.  ستیا جانم، دختر نازنینم چند روزه یک مسئله توی ذهنم می چرخه و من بهش فکر می کنم و این تجربه خودمه و دوس دارم ایینو بهت بگم و انتقالش بدم اینه که دخترم سعی کن تو زندگی خودتو بشناسی، خود واقعی تو نه اون خودی که به وسیله اطرافیان و محیطت ایجاد شده و برای جلب نظر اونا خودنمایی می کنه، نه خود واقعی، ستیای خواستنی من، با تمام علایق و وخواسته ها،  و استعدادهای بالقوه ای که داره. وقتی خودت شناختی، و پیدا کردی،سعی کن ...
10 آبان 1393

یه دو سه

 امروز ستیا جون ما رو از خواب بیدار کرد. اون هم با یه دو هه. که همون یک دو سه خودمونه که هر روز باهش بازی کردیم. خیلی ذوقیدیم منو باباش چون خودش بی مقدمه گفت.  دیروز هم منو خیلی خوشحال کرد.  ازش پرسیدم مامان جون چی می خوری؛ بلند گفت به به...  چه حسه خوبیه وقتی رشد و پیشرفت موجودی رو می بینی که از خودت اومده به این دنیا.. که اول یک سلول یک میلیمتری بوده و تو کم کم بزرگ شدنشو بال و پر گرفتنشو می بینی و لذت می بری و زیر لب با خودت می گی فتبارک الله احسن والخالقین.  اینو زمانی می گم که می رم پست های همین روزا رو تو پارسال می خونم و می دیدم که با یک تکونش تو دی دلم چه شور و شعفی به دلم میوفتاد و حالا اون موجود دوس داشت...
2 آبان 1393
1